تازه چشم هایم باز شده...بلای بدی سر خودم آورده ام...بدتر از همه لرزش دست هایم است...گاهی فراموش میکنم چقدر وضعم بد است و روی کاری که دارم میکنم تمرکز میکنم که یکهو نگاهم به دستم می افتد که دارد برای خودش یواش یواش میلرزد و همین کافیست که بزنم زیر گریه ...میخواهم باور کنم که میشود ولی سایه ای از پشت سرم میپرسد :واقعا؟!میگویند اول گلوله به بدنت اصابت میکند و بعد صدای تیر اندازی را میشنوی...