پدرم جنت فردوس به دو گندم بفروش...

بس نظر ها کردی...

چند تفحص ؟!

چه مقدار شنود؟!

لیک اما محروم...

چشم هایت بی هوش 

تکه کنافی در گوش 

با گناهی بر دوش!

گوش نامحرم نباشد!جای پیغام سروش...

 

 

+فعلا همه چیز تمام شده...امکانات،توهمات،تقدیرات و تقصیرات...حتی توضیحات...فعلا...فقط یک چیز برایم مانده،ابهامات...ابهامات و ابهامات...

چله نشین تو شوم غیب بگویم چه عجب ،از همه تن می‌گذرم راه بیابم چه عجب...

 

 

*تصویر توصیفی از یک صحنه از داستان«راهب و دختر جلاد»

 

 

  • جمعه ۲۲ بهمن ۰۰
اینجا میان پرده ای پریشان و عصیانگر است در میانه ی نمایش رقص موزون زندگی...


*شات از فیلم Entr'acte1924
Designed By Erfan Powered by Bayan