Aodhnait

 

Had I the heavens' embroidered cloths,
Enwrought with golden and silver light,
The blue and the dim and the dark cloths
Of night and light and the half light,
I would spread the cloths under your feet:
But I, being poor, have only my dreams;
I have spread my dreams under your feet;
Tread softly because you tread on my dreams.

 

W.B.Yeats

 

Painting:

Dreams_George Rochegrosse​

:​​​EXP

This post in future will realease.soon,not long ,yes it is!.but enough to show  how is the Belle Dame of John Keats.What's the point?I really fell in love with this poem of Will Yeats

.. - ... / ..-. --- .-. / -.-- --- ..- / -- -.-- / .... . .- .-. - / -... .. - . ... .-.-.- .. / ... .-- . .- .-. / .-- .. - .... / -- -.-- / .-.. .. .--. ...

  • سه شنبه ۲۳ فروردين ۰۱

High Hopes

Name:High Hopes

Artist:Pink Floyd

Album:The Division Bell

Genre: Progressive Rock

Year:1994

 

 

  • سه شنبه ۱۶ فروردين ۰۱

خنیاگر کور

در احاطه ی دود قلیان های محیط ،جثه ی کوچک اما مقتدرش در یک چارسوی یکی از تخت های بزم قهوه خانه چهارزانو و تسلیم وار بر جای میخکوب شده بود.موهای چرب ،بلند و بهم چسبیده اش روی شانه ها و صورتش شره کرده بود...هنوز خیلی جوان است حتی با تمام فرو ریختگی ها و روی هم ماندگی های پوست صورتش ...شماره ی سال و روز و ماه از کفش رفته ،حتی گذر فصل و ماه را هم تشخیص نمی‌دهد...یک سال گذشته ؟دوسال؟چرا؟...با لرزش وتر های سازش سر و پا ها از لرزش می ایستد و خیره میشود . همه خیره میشوند به آن مضراب کوچک جای گرفته روی انگشتان خراشیده اش.صورت ها صامت میشود در صوت غم هایش...چون رگ میهن پرستی اش باد کرده بود؟یا چون نمی‌خواست در شهر خودش غریب شود؟حالا با دنیا غریبه بود ...پرده ها را نمی‌دید و می‌نواخت ...چند وقت بود؟معنی زمان را گم کرده بود.گذر فصل ها را حس نمی کرد.فرو رفتگی های سیاه بالای گونه اش،چشم های به سیخ کشیده شده اش.بوی تند گوشت و چربی سوخته و جز جز آهن داغ...آواز های ضجه وار...همان ها بود؟دیروز بود؟اصلا مهم بود؟فقط می‌شنید...با تمام وجودش می‌نواخت...دنیا را ،سکوت را،حرف ها را  ...جام را خالی نمی کرد ،سرش را بالا نمی‌گرفت ،تمسخر نداشت...انگار که اصلا از این جهان نبود،که بود؟تار بود؟شب به شب می آمد قهوه خانه و تا صبح دل ساز را می‌لرزاند،شب ها می آمد...در تاریکی..وقتی که همه چیز در دیده ی همه تار میشد،شب های تار با دو چشم تار سه تارش را در پنجه میفشرد و پای بزم عاشقان خنیاگری میکرد...

  • شنبه ۱۴ اسفند ۰۰
اینجا میان پرده ای پریشان و عصیانگر است در میانه ی نمایش رقص موزون زندگی...


*شات از فیلم Entr'acte1924
Designed By Erfan Powered by Bayan