پدرم جنت فردوس به دو گندم بفروش...

بس نظر ها کردی...

چند تفحص ؟!

چه مقدار شنود؟!

لیک اما محروم...

چشم هایت بی هوش 

تکه کنافی در گوش 

با گناهی بر دوش!

گوش نامحرم نباشد!جای پیغام سروش...

 

 

+فعلا همه چیز تمام شده...امکانات،توهمات،تقدیرات و تقصیرات...حتی توضیحات...فعلا...فقط یک چیز برایم مانده،ابهامات...ابهامات و ابهامات...

چله نشین تو شوم غیب بگویم چه عجب ،از همه تن می‌گذرم راه بیابم چه عجب...

 

 

*تصویر توصیفی از یک صحنه از داستان«راهب و دختر جلاد»

 

 

  • جمعه ۲۲ بهمن ۰۰

بکتاش شاید روزی بکتاشی...

​​​​​​​​کلاه را از سر آزادی بر میدارم 

نگاه کن

کیست که اینگونه جان خود را به بازی گرفته باشد

به آسمان و دریا نگاه میکنم

غم انگیز و جذاب است دنیا

با این همه آیا

اعتصاب شهاب سنگ ها و نهنگ ها

شجاعانه نیست؟

 

                                                                      «بکتاش آبتین »

 

+روحت شاد بکتاش...

  • شنبه ۱۸ دی ۰۰

بسه

تهوع دارم ...دوباره دارم بوی خون رو حس میکنم ...آخرین باری که اینجوری شده بودم واسه خیلی وقت پیش بود ....حس میکنم دارن رگ هامو از دستام میکشن بیرون...رگ هام درد می‌کنه...هیچی نمی‌فهمم...حالم بده...تهوع دارم...دستم کرخته ....پاهام حس ندارد یه وقتایی ،وجودم داره از هم می‌پاشه...دیگه خسته شدم...الان شش هفت ساله دارم همه ش به خودکشی فکر میکنم دیگه خسته شدم ...ولی هیچ وقت به اندازه ی الان مرگ برام زجر آور نبوده ...از همه خجالت میکشم...از خجالت میخوام بمیرم ...دارم دیوونه میشم ...دارم تو کابوس هام زندگی میکنم ...تهوع دارم...

  • پنجشنبه ۲۷ خرداد ۰۰
اینجا میان پرده ای پریشان و عصیانگر است در میانه ی نمایش رقص موزون زندگی...


*شات از فیلم Entr'acte1924
Designed By Erfan Powered by Bayan