کلاه را از سر آزادی بر میدارم
نگاه کن
کیست که اینگونه جان خود را به بازی گرفته باشد
به آسمان و دریا نگاه میکنم
غم انگیز و جذاب است دنیا
با این همه آیا
اعتصاب شهاب سنگ ها و نهنگ ها
شجاعانه نیست؟
«بکتاش آبتین »
+روحت شاد بکتاش...
کلاه را از سر آزادی بر میدارم
نگاه کن
کیست که اینگونه جان خود را به بازی گرفته باشد
به آسمان و دریا نگاه میکنم
غم انگیز و جذاب است دنیا
با این همه آیا
اعتصاب شهاب سنگ ها و نهنگ ها
شجاعانه نیست؟
«بکتاش آبتین »
+روحت شاد بکتاش...
تهوع دارم ...دوباره دارم بوی خون رو حس میکنم ...آخرین باری که اینجوری شده بودم واسه خیلی وقت پیش بود ....حس میکنم دارن رگ هامو از دستام میکشن بیرون...رگ هام درد میکنه...هیچی نمیفهمم...حالم بده...تهوع دارم...دستم کرخته ....پاهام حس ندارد یه وقتایی ،وجودم داره از هم میپاشه...دیگه خسته شدم...الان شش هفت ساله دارم همه ش به خودکشی فکر میکنم دیگه خسته شدم ...ولی هیچ وقت به اندازه ی الان مرگ برام زجر آور نبوده ...از همه خجالت میکشم...از خجالت میخوام بمیرم ...دارم دیوونه میشم ...دارم تو کابوس هام زندگی میکنم ...تهوع دارم...
کلا یه وقتایی فرقی نداره چیکار میکنم هرکاری بکنم اشتباهه ...هر ری اکتی انجام بدم غلطه...نمیدونم چی درسته ...انگار اصلا راه درست وجود نداره...هر عملی انجام بدم نتیجه خوبی نداره...واقعا نمیدونم چیکارش کنم...هیچ وقت نمیدونم چیکار کنم...هیچ وقت هم تصمیم درستی نگرفتم...اصلا نمیدونم درست و غلط چیه...