رفت

آره چیزی که رفته دیگه بر نمی‌گرده...همه رو ناامید کردم از خودم...یه زمانی بود که حس میکردم دیده نمیشم...نامرئی ی ام...مهم نیستم ...الان میفهمم خیلی پوینت ها داشتم که الان دیگه همونا رو هم ندارم...تازه فهمیدم چقدر نفرت آورم ...اون نفرت و یأسی که قبلا درونم داشتم با الان اصلا قابل مقایسه نیست...تازه چشمام باز شده انگار از خواب بیدار شدم دیدم نابود شدم..انگار مرده بودم...چجوری باید بگم که معذرت میخوام...نمیدونم اصلا جبران شدنی هست یانه......تازه میتونم به عنوان خودم تصمیم بگیرم،نه اینکه فقط نظاره کنم...ولی تو بدترین زمان ممکن...دیر خودم رو پیدا کردم...این رقت آور تره ...هر انتخابی بکنم و هرکاری بکنم اشتباهه ...بدجوری خراب کردم ...شاید واسه همیشه همه چیو خراب کرده باشم...نمیدونم چطوری معذرت خواهی کنم..چطوری جبران کنم...نمیدونم تواناییشو دارم یا نه...ضربه بدی به کسایی که دوست داشتم زدم...مخصوصا به کسی که بیشتر از همه برام مهم بوده...الآنم دارم با این حال بدم اذیتش میکنم...اما نمیدونم تظاهر خوبم خجالت آور تره یا اینکه نشون بدم نیستم..حس میکنم کل وجودم از درون عین آهن زنگ خورده داره از هم می‌پاشه...حداقلش یه چیزایی الان احساس میکنم...نمیدونم چرا نمیتونم مثل آدم رفتار کنم..همیشه ،هر انتخابم هر نتیجه گیریم  هر کاری که میکنم اشتباهه...آزاردهنده ست...از نگاهش خجالت میکشم ...از شنیدن صدای پشت تلفن از خجالت میمیرم ...نمیدونم چطوری تونستم اینقدر حال بهم زن باشم ..دارم از خودم بالا میارم..بقیه چرا از حضور من بالا نمیارن...هیچ نکته خوبی ندارم...مرگم هم به اندازه ی زنده بودنم تهوع اوره ...بدترین موضوعش همینه...میخوام برم جایی که زیر نگاه هیچ کس از خجالت له نشم...ولی حتی رفتنم هم خجالت اوره ..دوست دارم تک تک افرادی که میبینم با بی رحمی هرچی بیشتر سرزنشم کنن...دوست دارم به بدترین نحو ممکن تخریبم کنن...سزاوارشم...بهترم می‌کنه...لیاقتمه...دلم میخواد یکی شکنجه م بده ،حتی عصبانی نیستم..فکر نمیکنم دیگه اعتماد به نفس عصبانی شدن از کسیو داشته باشم...حس نابودشدگی و نابودگری رو باهم دارم...من حال همه رو بهم میزنم...

  • چهارشنبه ۱۲ خرداد ۰۰

انتها

تازه چشم هایم باز شده...بلای بدی سر خودم آورده ام...بدتر از همه لرزش دست هایم است...گاهی فراموش میکنم چقدر وضعم بد است و روی کاری که دارم میکنم تمرکز میکنم که یکهو نگاهم به دستم می افتد که دارد برای خودش یواش یواش می‌لرزد و همین کافیست که بزنم زیر گریه ...میخواهم باور کنم که میشود ولی سایه ای از پشت سرم میپرسد :واقعا؟!میگویند اول گلوله به بدنت اصابت میکند و بعد صدای تیر اندازی را می‌شنوی...

  • شنبه ۸ خرداد ۰۰

Cry for the moon

 

Name:Cry for the moon

Artist:Epica

 Album:Phantom agony

Genre: (dutch)Symphonic metal_progressive metal

Year:2003

 

Follow your common sense
You cannot hide yourself
Behind a fairytale forever and ever
Only by revealing the whole truth can we disclose
The soul of this sick bulwark forever and ever
Forever and ever

Indoctrinated minds so very often
Contain sick thoughts
And commit most of the evil they preach against

Are you ready?

Hey, hey! (Hey, hey)
Yeah (Hey, hey, hey, hey)

Don't try to convince me with messages from God
You accuse us of sins committed by yourselves
It's easy to condemn without looking in the mirror
Behind the scenes opens reality

Eternal silence cries out for justice
Forgiveness is not for sale
Nor is the will to forget

Follow your common sense
You cannot hide yourself
Behind a fairytale forever and ever
Only by revealing the whole truth can we disclose
The soul of this sick bulwark
Forever and ever

Virginity has been stolen at very young ages
And the extinguisher loses it's immunity
Morbid abuse of power in the garden of Eden
Where the apple gets a youthful face

Eternal silence cries out for justice
Forgiveness is not for sale
Nor is the will to forget

Follow your common sense
You cannot hide yourself
Behind a fairytale forever and ever
Only by revealing the whole truth can we disclose
The soul of this sick bulwark forever and ever
Forever and ever

Eternal silence cries out for justice
Forgiveness is not for sale
Nor is the will to forget
You can't go on hiding yourself
Behind old fashioned fairytales
And keep washing your hands in innocence

 

  • جمعه ۱۷ ارديبهشت ۰۰
اینجا میان پرده ای پریشان و عصیانگر است در میانه ی نمایش رقص موزون زندگی...


*شات از فیلم Entr'acte1924
Designed By Erfan Powered by Bayan